Text Box: برگی از تاريخ ايران زمين

(پيشکش به همه زنان و مردانی که طی تاريخ برای پايداری ايران زمين خود را  فدا کردند)
بابک خرم دين در قرن هشتم ميلادی در قره باغ از توابع اردبيل آذربايجان متولد شد. آذری ها عليرغم حملات پياپی اعراب هنوز پيرو آيين ذرتشت بودند. در آن زمان قره باغ زير فرماندهی جوانشير بود که با کار دانی و شجاعت سربازان خود يورش های پيايی اعراب را خنثی ميکرد.
وقتی بابک به سن هيجده سالگی رسيد شهامت، شجاعت و کاردانی او مورد توجه جوانشير قرار گرفت، و با توجه به اينکه بابک آگاهی کامل ازمناطق مختلف آذربايجان داشت جوانشير او را به سمت مشاور خود برگزيد. 
بعد از مرگ ابومسلم، خرم دين های ايرانی به رهبری بابک، فشار ويورش های خودرا برسپاهيان عباسیان میافزايند. که بيش از بيست سال، از سال 201 تا 222 هجری قمری طول ميکشد. در اين جنگها سربازان عرب نهايتا مجبور به ترک خطه آذربايجان که در برابر پذيرش دين اعراب مقاومت ميکردند، شدند. 
قیام بابک نشان داد که آذربایجانی ‌ها ادامه دهنده کيش اجداد خود هستند. در دوران خلافت عباسیان شمال آذربایجان کانون قيام های طولانی و خطرناک علیه عباسيان بود که تا گيلان و طبرستان گسترش می يابد و بیش از ۲۰ سال (از ۲۰۱ - ۲۲۲ هجری  قمری) ادامه داشت.  
بابک هرگز پذيرای آيين اشغالگران ميهن خود نشد و در برابر تازيان اشغالگر مقاومت ورزيد و آنان را از خطه زادگاه زرتشت برون راند.
بعد  از مرگ مأمون، دامنه حملات خرم دينان تا قله های سهند و سبلان کشيده شد که  باعث نگرانی خلیفه معتصم که بعد از درگذشت مأمون به خلافت رسيده بود گردید. درسال ۲۲۰ معتصم افشین را مأمور سرکوب بابک کرد (که خود نيز پس از کشته شدن بابک به دست خليفه عباسی به قتل رسيد). این فرمانده قلعه ‌های جادهٔ بذ را که بابک ویران کرده ‌بود تعمیر کرد و علیرغم شکست بغای کبیر در هشتاد  سر، توانست طرخان، یکی از فرماندهان ارتش بابک را غافلگیر کند. سپس با نیرو های تحت فرماندهی جعفر خیاط و داوطلبان ابودلف تجدید قوا کرد و در سال ۲۲۲ اردوگاهی را تحت حفاظت دیده ‌بانها برپا کرد. بعد از حملهٔ ناموفق داوطلبان، بذ در ۹ رمضان ۲۲۲ توسط نیروهای فرغانه‌ای فتح و غارت شد. بابک فرار کرد ولی توسط فرمانروای ارمنستان سهل بن سنباط  که به او پناه داده ‌بود، دستگیر وبه افشین (ايرانی) تحویل داده‌ شد. افشين او  را دست و پا بسته به سامرا فرستاده شد و در ۳ صفر ۲۲۳ به سامرا رسید. 
روز پيش از اعدام، معتصم با اطرافيان خود مشورت كرد كه چگونه بابك را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وي را ببينند. بنا بر نظر يكي از درباريان قرار برآن شد كه وی را سوار بر پيل كرده در شهر بگردانند. پيل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در لباس زنانه و بسيار زننده و تحقيركننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. 
پس ازآن مراسم اعدام بابك با هياهوی بسيار در حالی که خليفه برفراز سكوی مخصوصی كه براي اين كار دربيرون شهر تهيه شده بود، برگزار شد. 
براي آنكه همه‌ي مردم بشنوند كه اكنون دژخيم به بابك نزديك ميشود و دقايقي ديگر بابك اعدام خواهد شد، چندين جارچي در اطراف و اكناف با صداي بلند بانگ ميزدند نَوَد نَوَد اين اسمِ دژخيم بود و همه اورا ميشناختند . ابن الجوزي مينويسد كه وقتي بابك را براي اعدام بردند خليفه دركنارش نشست و به او گفت: تو كه اينهمه استواري نشان ميدادي اكنون خواهيم ديد كه طاقتتو  دربرابر مرگ چقدر است؟ بابك گفت: خواهيد ديد. 
چون يك دست بابك را به شمشير زدند، بابك با خونی كه از بازويش فوران ميكرد صورت خود را رنگين كرد. خليفه ازاوپرسيد: چرا چنين كردي؟ بابك گفت: وقتي دستهايم را قطع كنند خونهاي بدنم خارج ميشوند و چهره‌ام زرد ميشود، و تو می پنداری كه رنگ پريده گی چهره ام به علت ترسِ از مرگ ميدانی، چهره‌ خود  را خونين كردم تا اين تصور باطل را نکنی.
به اين ترتيب دست ها و پاهاي بابك را بريدند. چون بابك برزمين در غلتيد، خليفه برای اينکه قساوت و بربريت حود را نشان دهد، دستور داد شكم او را بدرند. پس از ساعاتی كه اين حالت بر بابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كنند. پس ازآن چوبه‌ داری را که از پيش در ميدان شهر سامرا افراشته بودند جسد بابك را بر دار آويختند، و سرجدا شده او را خليفه به خراسان فرستاد
 آخرين گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلي همداني( چنين بوده است :
تو اي معتصم، گمان مبر که با کشتن من فرياد استقلال طلبي ايرانيان را خاموش خواهي کرد. من لرزه اي بر ارکان حکومت تازيان انداخته ام که دير يا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
*** )پيش بينی بابک در زمان سلسله ایرانی ال بویه به واقعيت پيوست و سربازان ایرانی با اسب تا پايتخت خلیفه وارد کاخ بغداد شدند و او را به قتل رساندند و دوباره عراق جزیی از خاک ایران شد ) 
تو اکنون که مرا تکه تکه ميکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ايران ظهور خواهند کرد و قدرت پوشالي شما پاسداران جهل و ستم را از ميان بر خواهند داشت ! 
اين را بدان که ايرانيان هرگز زير بار زور و ستم نخواهند رفت و سلطه بيگانگان را تحمل نخواهند کرد. من درسي به جوانان ايران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . 
من ميهن دوستی و شهامت و درس مبارزه را به جوانان ايران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشير خود  را براي بريدن دست و پاهاي من تيز ميکند صدها ايراني با خون به جوش آمده آماده طغيان هستند مازيار هنوز مبارزه ميکند و صدها بابک و مازيار ديگر آماده اند تا مردانه برخيزند و ميهن خويش را از دست متجاوزان و يوغ مازيان بربر و مردم فريب برهانند.
بدينسان نخست دست چپ بابک بريده شد و سپس دست راست او و بعد پاهايش و در نهايت دو خنجر در ميان دنده هايش فرو رفت و آخرين سخني که بابک با فريادي بلند بر زبان آورد اين بود: جاودان باد ايران  
روزاعدام بابک خرمدين و تکه تکه کردن بدن آن فرزند قهرمان ايران زمين درتاريخ دوم صفر سال 223 هجری قمري (هفدهم دی 216 خورشيدي) انجام گرفت. مسعودي در کتاب مروج الذهب اين تاريخ را براي ايرانيان بسيار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ مهمي تلقي شد كه محل اعدام او تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ بابك يعنی چوبه‌ دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت داشت. 

برادر بابك آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايب خود در بغداد دستور داد كه او را همچون بابك اعدام كند. طبري مينويسد وقتی که دژخيم دست ها و پاهاي آذين را می بريد او نيز نه واكنشي از خودش بروز داد و نه فريادي برآورد. بعد از کشتن او، جسد آذين را نيز در بغداد بردار كردند) .تاريخ ايران دکتر خنجي( 
معتصم خليفه عباسي، چنانکه نظام الملک در سياست نامه خود مي نويسد برای اينکه سرشت عربی خود را نشان دهد، به شکرانه کشتار سه سردار مبارز ايرانی، بابک ، مازيار و افشين که هر سه آنها به حيله اسير شده بودند به دار آويخته بود، مجلس ضيافتي ترتيب داده بود که در طول آن سه بار پياپي مجلس را ترک گفت و هر بار ساعتي بعد برمی گشت. در بار سوم در پاسخ حاضران که جويای علت اين غيبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به يکی از دختران پدر کشته شده اين سه سردار تجاوز كرده است، و حاضران با او از اين بابت به نماز ايستادند و خداوند را شکر گفتند. (تولدي ديگر، شجاع الدين شفا).
اکنون در ارومیه آذربايجان غربی قلعه بابک زيارتگاه مردم ميباشد و عليرغم دستور حکام اسلامی که پاسداران آنها با تانک و وسايل جنگی برای جلوگيری از اجتماع مردم ميروند، اهالی غیور آذربايجان هر ساله سالگرد قیام و شهادت فرزند قهرمان خود را با گرد آمدن خود ياد آوری می کنند.