Text Box:  ميدان انقلاب، ميدان التحرير 

" هر ملتی که از تاريخ گذشته خود پند نگيرد، ناگزير اشتباهات گذشته را تکرار خواهد کرد"
ميدان شهياد
عاشورای سال 1357، ميدان شهياد (انقلاب) ساعت 6 بامداد. از نيمه شب گذشته امواج انسان های دلخسته از سالها بيداد و سلطه ديکتاتور، با اين اميد که به آزادی و حقوقی که نياکان ما با مبارزه وجانقشانی خود قانون اساسی مشروطه را در 4 مرداد 1285 برای ما به ارث گذارده اند را دوباره به دست آوريم، با دعوت گروه های سياسی و مذهبی در ميدان گرد آمده اند. و هنوز نيز صفوف فشرده انسانی ازدورترين نقاط تهران بادادن شعارهای آزادیخواهی به سوی ميدان شهياد در حرکت ميباشند.
ساعت هفت بامداد، درگوشه ای ازميدان ايستاده به اطراف مینگرم. از پانزده خرداد 1342 در روند جنبشی که به نظر ميرسد اکنون درحال تکوين باشد بوده ام. سخنان آيت الله خمينی را از همان زمان درشبنامه ها واعلاميه های سازمانهايی که مخفیانه فعاليت ميکردند ميخواندم. از خود می پرسيدم آيا آيت الله خمينی، بهبهانی يا طباطبايی ديگری است يا شيخ فضل الله ديگر؟ آيا گفته های آيت الله را باورداشته باشم ياآنرا فريبی برای جلب توده های صادق بدانم؟ با تاريخ مشروطه ايران نوشته کسروی آشنا هستم. چندين بار آنرا خوانده ام. بعضی ازگفته های شيخ فضل الله را هنوز به خاطر دارم، "اعتقاد به آزادی حرف اشتباهی است، اين سخن در اسلام کفر است". "لفظ آزادی را برداريد، که عاقبت اين حرف ما را مفتضح خواهد کرد".
پرنده افکارم از پشت ديواره های خاطره بجلو می آيد. نقش روحانيون در مبارزه برای ملی کردن صنايع نفت. عملکرد کاشانی و پسر او در آفرينش حادثه 9 اسفند 1331، فراخوان چاقوکشان به شورش عليه دکتر مصدق، به بهانه  ممانعت از سفر شاه برای معالجه همسر خودبه اروپا، حمله به خانه دکترمصدق با هدف کشتن او، فتوا های روحانيون قم و نجف برای عدم شرکت مردم در همه پرسی انحلال مجلس ومخالفت با تغيير آئين نامه انتخابات مجلس شورای. پناه دادن زاهدی در مجلس و اعلام پشتيبانی از او پيش از کودتا. تلگراف آيت الله بروجردی مرجع تقليد شيعيان به شاه بعد از شکست کودتای 25 مرداد و فرار او از ايران " شاهنشاه! بازگرديدکه ايران اسلامی به وجود شما نياز دارد".
به امواج انسان هايی که درديدگان خود پرتوهای اميد برای رهايی ازسلطه ديکتاتور را دررؤيا های درون خود ترسيم ميکنند که بازتابی همچون درخشيدن خورشيد در امواج آرامش بخش بامدادی دريای خزربه آنها آرامش و راحت خيال می بخشد. آينده ای را ترسيم ميکنندکه منتخبين خودرا بر کرسی قدرت نشانيده اند با اين اميد که ديگر از فساد، زندان و شکنجه، تبعيد از يار و ديار را برای فرزندان خودبه ارث نخواهند گذارد. بگفته جيران بنت جيران شاعر الجزايری " بلبل هرگز در قفس لانه نميگذارد، زيرا نميخواهد اسارت را برای فرزندان خود به ارث گذارد". زيرا ما و پدران ما سالها رنج زندان و سلطه ديکتاتور را کشيده ايم و درد آن را با همه جسم و روان خوداحساس کرده ايم. 
در درونم آتشی فروزان است، با توجه به عملکرد گذشته جماعتی که احتمالا خودرا رهبران آينده ما ميدانند، نميتوانم افق روشنی را در آسمان ميهن به بينم. به خود اميد ميدهم هرکس ميتواند تغيير کند، شايد آيت الله خمينی و همکاران او به آنچه که اين روزها ميگويند باور داشته باشند. 
دراين کنکاش درونی صدای روحانی جوانی را می شنوم که قطعنامه متينگ را ميخواند. کلمه ای را مرتب تکرار ميکند. "اسلام.... اسلام" با خود می انديشم مگر ما حالا مسلمان نيستيم که می خواهيم انقلاب کنيم تا با اسلام آشنا شويم؟ آيا انقلاب مردم ايران برای احيای اسلام است يا محو سلطه ديکتاتوری، برابری و عدالت اجتماعی برای همه ايرانيان؟ هنوز خواندن قطعنامه تمام نشده که ميدان به تدريج از جمعيت خالی ميشود. و خواندن بقيه قطعنامه نيز متوقف ميگردد.
زمان چندانی نميگذرد، شاه از ايران تبعيد ميشود. آيت الله خمينی به ايران باز ميگردد. ده روز بعد از وروداو ارتش اعلام بی طرفی ميکند. دو روزبعد ازآن مردم ايران در تلويزيون جنازه های افسرانی را می بينند که بخاطر جلوگيری از کشتار هم ميهنان خود، در دادگاه چند ثانيه ای به مرگ محکوم ميشوند. اين کشتار، زندان، فقر، فساد، اختلاف طبقاتی هر روزکسترده تر و گسترده تر ميشوند.
ميدان التحرير
فساد، بی تدبيری، غفلت و ناديده انگاشتن زندگی و معاش و فقر شهروندان، و شکست های پی درپی، پيآمد نظامی بودکه فاروق، شاه بی اراده وبی کياست، غافل از شرايط حاکم بر کشور و تحولات بين المللی، تمام قدرت قانون گذاری و اجرايی را در اختيار نحاس پاشا وابسته به گروه اخوان المسلمين قرار ميدهد، تا بدون منازع، همه قدرت و حاکميت را درانحصار خود داشته باشند که نهايتا منجر به کودتای افسران ملی گرايی ميشود که خسته ازحاکميت در انديشه تغيير روش نظام بودند. اما گروه اخوان المسلمين که ريشه در نا آگاهی توده های عقب نگه داشته مصری داشت، با قتل ناصر به بهانه بيماری و ترور سادات به بهانه صلح با اسرائيل شرايط را برای آينده پی ريزی ميکند. و منتظر می ماند تا شرايط، ظهور مجدد آنها را فراهم گردد.
خودکامگی حسنی مبارک ابزار لازم را فراهم ميسازد. تا شرايط اجتماعی بتدريج عقب گردی به زمان فاروق نمايد. فقر، بی عدالتی، اختلاف طبقاتی، پيدايش جريانهای انحرافی اسلام گرايی که چاره را نه درعدالت گستری و تأمين رفاه مردم، بلکه در ترور های انتحاری، کشتار های بدون دليل و ايجاد ناامنی که منجربه قطع درآمد جهانگرد که بزرگترين منبع درآمد ملی مصر بود ميشود. که بازده آن فقر بيشتر و فاصله طبقاتی بيشتر است.
شرايط اجتماعی در سراسرجهان تغيير کرده است. مقابله با نظام های خودکامه که عامل اصلی نارسايی های اجتماعی، فقر و بيکاری ميباشند، مشابه سده های نوزده و بيست با توسل به تفنگ وکشتارميسر نميگردد. بلکه روند مقابله با خودکامگان توسل به اعتراضات مدنی و نافرمانی های مدنی خواهد بود.
شهروندان مصری مشابه همه ملت های در بند، راه مبارزه با نظام خودکامه مبارک را با اعتراضات مدنی آغاز ميکنند، ميدان التحريرشاهد صادقی است که انسان های خسته ازستم، متمدنانه در برخورد با مزدوران نظام  ازخود صبوری و ملايمت  نشان ميدهند. وبا چنين رفتار متمدنانه، عليرغم ارتش نيرومند و مزدوران ددمنش، مبارک را مجبور به عقب نشينی مينمايند. 
عدم وجود سازمانها و احزاب مردمی که ثمره نظام های خودکامه ميباشد، فرصت هايی است که در اختيار سازمان های چون اخوان الامسلمين ميگذارد، که ساليان بس دراز در انتظار دست يابی به فرصت بمانند تا پس ازپيروزی جنبش های مردمی، پای در صحنه گذارند و از باور شهر وندان صادق سوء استفاده کنند. اخوان الامسلمين  مصر نيز از اين موقعيت سوء استفاده ميکند  و در انتخاباتی زودرس اکثريت آراء روستا ها و شهرهای کوچک را درپارلمان و رياست جمهوری تصاحب مینمايد، بدون توجه باين واقعيت که "چرا و با جه اهدافی جوانان مصری درميدان التحريرگرد آمدند و گرانبها ترين ارثيه نياکان حود را که جان های آنها ميباشد پيشکش هم ميهنان خود کردند تا آزادی و عدالت اجتماعی را در ميهن خود نهادينه سازند." 
رئيس جمهورمحمد مرسی، پيش از اينکه درانديشه رفع نارسايی های اجتماعی که فقر، بیکاری و بی عدالتی در جامعه مصراست، اقدام کند، مبادرت به تدوين و تنظيم قوانين شريعه و جلوگيری از آزادی های مدنی ميکند. فشارهای اجتماعی را قانونی مينمايد و با اکثريتی که در پارلمان دارد آنها را به تصويب ميرساند.
اجتماع دوباره معترضين در "ميدان التحرير" اجتماع انسانهای خسته از ستم و بيدادی است که در انديشه اهداف والاتری از آنچه محمد مرسی بدان می انديشد هستند. نگاهی به کشور های اسلامی، و مسيری را که امروز می پيمايند، عمق فاجعه ای که در حال حاضر در جوامع اسلامی شکل گرفته ما را در برابر حقيقت دردناکی قرار ميدهد. کشتار فرقه های مختلف مذهبی در خاور ميانه و افريقا قلب هر انسانی که درد انسان ها را، درد خود ميداند آزار ميدهد. تا چه وقت تفکر ترويج شريعت، يا اختلاف درچگونگی نگاه به فرقه های مختلف مذهبی بايد عامل کشتار هر روزه در کشورهای اسلامی باشد؟ چه کسانی مسؤل تحرک بخشيدن به اين جنايات ميباشند؟
کودتای افسران، مسلما راهی بسوی دموکراسی نميباشد. بارديگر نظامی ها حاکمين بلامنازع مصر ميشوند، و اگر رزمندگان جوان التحرير سکوت کنند يا در برابر کودتاچيان مقاومت کنند، مرگ و زندان وسيعی به بزرگی همه سرزمين مصر در انتظار آنها خواهد بود. چرا؟ چون آقای مرسی در انديشه ساختار کشوری با قوانين شرعيه بوده است، که با شکست مواجه شد.
دوازدهم تير هزار سيصد نود دو