Text Box: بازگشت به چهارده قرن پيش


در آغاز سيزدهمين سال قرن بيست و يکم ميلادی ميباشيم. در پنجاه سال گذشته تحولات تکنولوژيکی، تفکرات زيستی و دانش به چنان ارتقايی درجهان رسيده که هر کودک دبستانی نيز از واقعيت های علمی و انديشه متفکران جهان خوشه ای برگرفته است.
هم اکنون سفينه مارس نورد ناسا بر روی سياره مارس در تکاپوی يافتن آثار حيات و امکانات زندگی برای جهانيان درقرنهای آينده را جستجو مينمايد. در نقطه ديگری ازجهان (سوئيس) پژوهشگران و دانشمندانی  در کارآفرينش «انفجار بزرگ»، که به مبنای تئوری های پذيرفته شده، آغاز آفرينش جهان هستی ميباشد، تلاش ميکنند.
اما درميهن ما که آفريننده نخستين پرتوهای فرهنگ و تفکر بودو دانشمندانی همچون رازی، بوعلی سينا، شيخ بهايی، خيام، خواجه نصير طوسی، فردوسی، مولانا، حافظ، سعدی و .... بودند و نخستين ميثاق حقوق بشر و مهروزی به انسان ها و زيبايی طبيعت در آن جوانه زده است، اکنون جهانی ايستا و ساکن با بازگشتی معکوس به سوی گذشته های دور و دوران بربريت گام برميدارد. افزايش صفحات تاريخ به جای آنکه با تلاش مردم و رهبران آنها با روندی به پيش برده شوند، صفحات معکوسی را نشان ميدهند، نه از صفحه ای به صفحه ديگر، بلکه ناگهان چهارده قرن به عقب باز ميگردد. و به جستچوی رول مدل ها در صحرا ها و خشکزار های دور از ميهن پرداخته ميشوند.
انقلاب 57 بر مبنای خواست ملت ايران و روند تکامل جوامع برای آزادی، عدالت وبرایری برای همه ايرانيان، درکشور رخ داد. رهبر انقلاب زمانی که خارج ازکشور بود، سخنان دلفريبی بيان ميداشت تا توده های مردم را به سوی خود جلب کند، اما پس از ورود به کشورهمه آن سخنان را «خدعه» ناميد. پس از او علی خامنه ای نيزکه امروز لوای آيت اللهی و رهبری  انقلاب را بردوش می کشد و پيش ازرسيدن به قدرت او نيزمدعی بود «هر وقت بی سوادی، فقر، گرسنگی، ستم و نابرابری ريشه کن شد انقلاب به ثمر رسيده است. شاه گناهش همين بود که میگفت آنچه من ميگويم، نه آنچه ملت ميگويد.»
اما امروزکه گستره اختيارات ولی فقيه بعد ازتغيير قانون اساسی «نظام جمهوری اسلامی» به «نظام اسلامی» مخصوصا بعد از انتصاب احمدی نژاد به رئيس جمهوری، چنان افزايش داده و با خودکامگی، بدون اينکه خود را پاسخگوی کسی بداند، با  تخليل و تفسير های بی محتوا و بی خبرانه خود در برابر عکس العمل های جهانی نسبت به گفتار و رفتار خود، هر روز بيش از روز پيش لجاجت و خودکامگی خويش را بالا ميبرد و چنان عرضه را بر مردم ايران تنگ کرده  و سايه شوم خودکامگی را بدان اندازه گسترش داده که در ميان هفتاد و پنج مليون ايرانی جز به گزافه گويی های اطرافيان و متملقين درباری، به هيچکس  اعتماد ندارد وحتی مردم ايران را که صاحبان اصلی سرزمين اجدادی خود هستند به هيچ می شمارد. هر اعتراض و تذکر را حتی از کسانی که او را به قدرت رسانيده اند، به عنوان دشمنی با خود و اسلام قلمداد ميکند وهمه رخداد ها را با ديد چهارده قرن پيش می بيند و مدل او برای اداره کشور  ظاهرا بر مبنای روش و منش چهارده قرن پيش است.
علی خامنه ای در خراسان شمالی، به روحانيونی که به محضرش بار يافته بودند ميگويد «  امروز ما در شرایط جنگ احزاب در دوران پیامبر قرار داريم. همه دشمنان ملت ایران در سطح بین المللی و منطقه ای، دست بدست یكدیگر داده اند، تا ایستادگی و عزم راسخ این ملت را بشكنند (او خود را همه ملت ميداند) اما همانگونه كه مؤمنان درآن جنگ، به خود ترس و تردید راه ندادند، ملت ایران هم با تلاش برای افزایش قدرت و توانایی های خود، در مقابل فشار ها ایستاده است.» 
آيا اين تعجب آور نيست که آقای خامنه ای از جنگ های احد و بدر، خيبر و احزاب... سخن ميگويد، اما ازجنگ فلاکت بار خمينی و صدام که صد ها هزارکشته و معلول و ويرانی کشور ايران بجا گذاشت تا مجبورا با نوشيدن جام زهر آنرا به پايان رسانيد، سخن نميگويد و حتی اشاره ای نيز بدان ندارد. 
... و ادامه ميدهد «همانطور که ميدانيد در جنگ احزاب عده ای منافق و سست ایمان، مؤمنان را مورد عتاب و خطاب قرار ميدادند كه چرا كوتاه نمی آیید و سیاست خود را عوض نمیكنید اما یاران واقعی پیامبر (ص) در پاسخ به آنها می گفتند: ما از این فشارها تعجب نمی كنیم و نمی هراسیم و به راه خود ادامه خواهیم داد.» 
در دیداربا معلمان نيز درخراسان شمالی به آنها تأکيد ميکند که سعی کنند درمدارس و دانشگاه ها روحيه اميد و خوشبينی به آينده را در دانشجويان و دانش آموزان افزايش دهند. 
خامنه ای شايد هنوزنميتواند به خود بقبولاند اوديگر آن واعظ يا پيش نمازی نيست،که بخواهد درس اخلاق بدهد يا مرثيه چهارده قرن پيش را بسرايد، بلکه او خود را در مقام رهبری ملتی ميداند که هفتاد و پنج ميليون نفر هستند که اکثريت آنها جوانان زير سی سال ميباشند و بخوبی ميدانند چگونه بايد زندگی کنند. رهبر نميداند يا توجه نميکند آنچه امروز زندگی و ميهن را تهديد ميکند عکس العمل عملکرد خود او  و منصوبين و وابستگان او ميباشند و او است که در برابرتاريخ مسؤل مستقيم نابسامانی های داخل و کشتار و ويرانی های جنگ احتمالی آينده خواهد بود.
با توجه به شخصيت و  کارنامه سی ساله خامنه ای، ميتوان باور داشت او بدانچه نمی انديشد ايران و آينده مردم آن ميباشد. سخنان او بيانگر اين واقعيت است که او درانتظار جنگی در آينده است، اما او نگران جنگ و کشتار مردم نيست، بلکه به اين می انديشد که جنگ ميتواند حاکميت او را تثبيت نمايد، همانطور که جنگ خمينی با صدام چنين بازدهی داشت. شايد می پنداردايرانی ها با شنيدن داستان سرايی های او از جنگ های زمان پيامبر زير تأثير کلمات او قرار خواهند گرفت و همچون جنگ خمينی با صدام حاضر به قربانی شدن هستند.
خامنه ای در ميان توده های مردم ايران نيست تا بداند ملتی که با درآمد های نفت و گاز  و منابع طبيعی خود ميتوانست يکی از مرفه ترين ملت های جهان باشد، به علت عدم توانايی او و آزاد گذاشتن اطرافيان در غارت گری های بی حساب، وضعيت معيشتی آنها هر روز از روز پيش بدتر وجانگذار تر ميشود. او قدرت درک اين واقعيات را ندارد که فشار جانفرسايی که بر روی اکثرخانواده های ايرانی وجود دارد روزی همچون آتش فشانی شعله ورخواهد شد و او ناچار خواهد بود همچون سلف خود جام زهر را بنوشد زيرامزدوران و آدمکشان زير فرمان او نخواهند توانست همچون خرداد هشتاد هشت بعد از  فرمان قتل عام معترضين، معترضين را نه برای حفظ جان های خود، بلکه برای جلوگيری از کشتار، زيرماشين رفتن و با دشنه به جان دختران و پسران جوان، افتادن، موقتا عقب نشينی کرده اند.
هر چند تحريم ها و اثرات آن بر زندگی مردم، بر او و اطرافيان او اثری نداشته، اما مقام معظم نميتواند و نميخواهد اثراتی را که برزندگی روزانه مردم ايران گذاشته درک کند. ازاينروتحريمات را همچون خمينی که جنگ را نعمتی ميدانست او نيز در سخنان خود تلاش ميکند آنرا نقطه قوت نظام بداند. و گاهی نيز سعی ميکند شرايط کنونی را ناتوانی مديريت هايی غير از خود  و يا منافقينی که ازنظام بريده اند بگذارد، غافل از اينکه قانون اساسی او که به امضای مجلس خبرگان خود او رسانيده شده است، همه قدرت و قوانين را کشور را که در اصل يکصد و دهم ميباشد از تعيين سياست های کلی نظام جمهوری اسلامی تا عزل رئيس جمهور در اختيار او گذارده است. هر چند او سعی دارد خود را از همه نابرابری ها و نارسايی هايی که در کشور ميباشد مبری بداند. اما ملت ايران دست های رهبری را در تمام نارسايی ها، فساد، غارت بيت المال، بازداشت ها، آزار و سکنجه، تجاوز به دختران و پسران زندانی و کشتارهای بی دليل معترضين می بينند و آنها را فراموش نخواهند کرد