Text Box:  يکبار ديگر فريب و سراب اعتماد 

خانه از پای بست ويران است           خواجه در بند، نقش ايوان است
درنوشتار بيست ششم ارديبهشت زيرعنوان "من رأی نخواهم داد" دلايل خودرا برای عدم شرکت در "حماسه سازی " خامنه ای به نظر هم ميهنان عزيز رسانيدم. من ميهن و هم ميهنان خود را دوست ميدارم و مشابه همه ايرانيان در آرزوی روزی هستيم که بعد از 107 سال پيروزی نياکان خود در انقلاب مشروطه، اجبار به پذيرش نظام خودکامه ای نباشيم که با فريب متوليان دين که شوربختانه از اواخر عضر ساسانيان تاکنون يا خود سلطه گر بودند يا عامران شاهان بی لياقت  و خرافه پرست همچون شاهان قاجاز به استثنای آقا محمد خان بوده اند.
برای برخورداری ازآزادی های مشروط که حق ما ايرانیان است طی 107 سال گذشته فرزندان اين مرز و بوم عليرغم تحمل شکنجه های سخت و غير انسانی و نثارخونهای خويش برای رسيدن به آزادی و رهايی از نظام های خودکامه، هنوز زير سلطه خودکامگان قرار دارند. اما پرتو اميد هيچگاه از آسمان ميهن ما نايديد نشده است و موتور تلاش برای رسيدن به حقوق انسانی از حرکت باز نايستاده است. 
حماسه ای که هموطنان ما در روز24 خرداد آفريده اند، نه فرمان خامنه ای بودنه اعتمادبه سخنان روحانی در مناظره ها، بلکه نشانه ای ازاتحاد و همبستگی مردم ايران برای بهره گيری از فرصت با هدف اعلام غير مشروعيت حاکميت مطلقه خامنه ای بود، آنها قبلا نيزدو بار درانتخابات گذشته از محمد خاتمی در برابر کانديدا های مورد نظرخامنه ای پشتيبانی کرده بودند تا مخالفت خود را نسبت به حکومت نامشروع او نشان دهند. حماسه آفرينی مردم ايران در 24 خرداد و نه گفتن به کانديدا های مورد نظر او می بايد درسی برای خامنه ای و مافيای اطراف او باشد. 
در 107 سال گذشته، خودکامگان وقدرت طلبانی همچون محمدعليميرزا برای خاموش کردن ندای آزادیخواهی نياکان ما، شکنجه و چوبه های دار در باغشاه، را قربانگاه آزاد مردان ميهن کرد و در  عصر رضا خان مأموريت کشتار و شکنجه به زندان قصرمحول گرديد، و در دوره محمد رضا شکنجه و زندان به شکنجه گاه های ساواک و اوين واگذار شد، اما هيچ  کدام از آنها، و در هيچ وقت وعده آزادی و آزاد زيستن را به ملت ايران نداده بودند، ولی در حکومتی که خمينی و جانشينان او فريب کارانه وعده آزادی و برابری به ما دادند، شکنجه وکشتاردرسراسرکشور گسترده گرديد. از اوين تا گورستان خاوران و هر جايی که کسی سخن از آزادی گويد، و يا انتقاد نمايد همان جا قربانگاه او خواهد بود، که نمايانگر اوج فريب، رياکاری، بربريت و خونخوارگی نظام ولايی است.
فرمانروايی محمد عليميرزا بيش از يک سال طول نکشيد، رضا خان 16 سال و محمدرضا 27 سال براريکه قدرت بودند هرسه نفر روزی با حقارت مجبور به ترک ميهن شدند. حاکميت مافيايی ولايی در آستانه رسيدن به سی وپنجمن سال خود ميباشد، اما موتور فريب، دروغ، غارت وفساد همراه با زندان، شکنجه و اعدام هنوز از حرکت نايستاده، اما پايان کار هر نظام خودکامه روزی با حقارت و خفت به پايان ميرسد، زيرا اين روند تاريخ است.
روحانی يکی از اجزاء اين نظام است. اگر او خمينی يا خامنه ای نباشد، شايد بتواند بهتر و يا هم وزن محمد خاتمی باشد که پس ازهشت سال، بيلان کارخود رادرحد يک تدارکچی اعلام داشت، درحالی که رأی دهندگان به او درحد بيست ميليون نفر بودند، اما منتخبين خامنه ای فقط هشتاد نفر، چرا و به چه دليل؟ به اصل يکصد و دهم ياسای نظام حاکم توجه نماييم تا پاسخ حود را دريافت داريم. در اين اصل اختيارات رهبر تعيين کننده سياست های جزيی و کلی نظام اسلامی ميباشد، منتهی برای فريب مردم جمله "پس از مشورت با مجمع تشخيض مصلت نظام" را مطرح ميکند. مجمعی که رئيس آن بنظرخامنه ای حتی صلاحيت رئيس جمهور شدن را نداشته است!
هنوز آقای روحانی بر کرسی رياست قرار نگرفته که اعضای بيت رهبری به او ميآموزند چه بايد بکند. عبدالله حاجی ‌صادقی نماينده خامنه ای در سياه به او هشدار ميدهد "رئيس ‌جمهور شعار اعتدال را درپیش گرفته است و اصولگرایی که بر پایه احکام خدا، اعتقادبه ولایت فقیه و اعتقاد به مشارکت مردم شکل گرفته است، منافاتی با اعتدال ندارد! ( اين آخوند در همان جمعی قرار دارد که در انتخابات سال 88  که مهندس موسوی با 19075623 رأی و کروبی با 13387104 رأی را سران فتنه می نامد. و برای اينکه از هم اکنون تکليف روحانی را درباره بحران انرژی هسته ای که بحرانی ترين نارسايی کشور ميباشد واو وعده حل آن بحران را درمصاحبه ومناظره های تلويزيونی خود به مردم داده است را نيزمشخص کند، و آن مسأله را خط قرمزی برای روحانی اعلام میدارد، باين نحو که رئیس‌جمهور منتخب ایران با چالش ‌هایی در داخل، منطقه و عرصه بین‌الملل روبرو است وباید به منتخب ملت با تمام قدرت کمک کرد، چرا که موفقیت منتخب ملت موفقیت انقلاب است. و ولی‌ فقیه سیاست گذار نظام اسلامی است و رئیس‌جمهور، رئیس قوه مجریه است نه نظریه‌ پرداز و سیاست گذار در روابط خارجی. او از هم اکنون خطوط قرمز رئيس جمهور منتخب را مشخص کرده است.
و به خاطر اينکه از هم اکنون وظيفه رئيس جمهور منتخب را تعيين کند دستور عملی را منتهی به نام خود او صادر ميکند: "‌یکی از سران احزاب اصلاح‌ طلب گفته بود که موقع آن رسیده است که نسبت به آزادی سران فتنه اقدام شود " منتخب ملت در پاسخ به این فردگفته بود او باید خدا را شکر کند که خودش آزاد هست!" اگر اين گفته از رئيس جمهور باشد، مردم ايران ازهم اکنون بايد در انديشه راهی باشند، برای رهايی از دامی که مافيای حاکم برای چهار سال ديگر برای آن ها گسترده است.
به نظرميرسد که نماينده مقام رهبری در سپاه پاسداران دچار فراموش کاری شده، يا دروغ گويی را وسيله ای برای بقای نظام ميداند. زيرا چنين اظهار نظر ميکند: "در انتخابات گذشته شاهد بوده ايم که برخی 11 ميليون اختلاف رأی را تحمل نکردند و آن شرايط را رقم زدند ولی امروز جريان اصول گرايی با 200 تا 300 هزار اختلاف رأی نتيجه انتخابات را پذيرفته است. درحالی که براساس اعلام وزارت کشور آرای روحانی18329631 و آقای قاليباف 6077292 رأی بود که در رده دوم قرار داشت.
در اين شرايط چه بايد کرد؟ زيرا نه فقط اجزاء باند خامنه ای کاسه داغ تر از آش شده اند، محمد خاتمی نيز ازهم اکنون آيه يأس و نااميدی را درفضا پخش ميکند: "روحانی درصورتی موفق خواهد بود که با رهبری همأهنگ باشد ورهبری هم به اوکمک کند". زيرا دولت نميتواند معجزه کند، تورم و بيکاری ويران کننده از بين نخواهد رفت و روابط خارجی اصلاح نخواهد شد! بايد از آقای خاتمی سؤال کرد، چه کسی مسؤل اين نارسايی ها است؟ رئيس جمهور خامنه ای؟ يا خود او؟ مگر نه اين است که يکی از شرايط رهبر بايد مديريت کافی برای رهبری کشور باشد؟ و چون او فاقد کارآيی در مديريت ميباشد، آيا نمی بايست کنار گذاشته شود؟
دوم تير هزار سيصد نود دو