Text Box: صداقت بدون کياست ، انحراف از حقيقت است

آقای محمدرضا خاتمی، نایب رئیس مجلس ششم و دبیر کل پیشین جبهه مشارکت در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد در شماره روز دوشنبه (۱۷ مهر 1391 ) بر دیدگاه اصلاح ‌طلبان مبنی بر حفظ اصل نظام تأکید کرده و گفته است که اصلاح ‌طلبان « در هیچ ‌زمانی برای براندازی این نظام هیچ‌ گونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند.» و در اصل نظام هیچ تردیدی ندارند و بر این باور هستند که همین « نظام ولایت فقیه می‌ تواند یک نظام دموکراتیک باشد.» 
روش اصلاح ‌طلبان برای رسيدن (به خواست هايی که مردم ايران برای رسيدن بدان از 22 بهمن 1357 تاکنون هزاران قربانی داده اند**) مبنی بر داشتن صبر وحوصله را، استراتژی این گروه خوانده و آن را شرط اصلی به نتیجه رسیدن جنبش اصلاح ‌طلبی نامیده است، زیرا به گفته‌ وی حتی اگر انقلابی در کشور رخ دهد، نتیجه آن پس از گذشت چند سال یا چند دهه همان خواهد شد که ایران اکنون با آن روبرو است.
اصلاح‌ طلبان تمامی تلاش‌ خود را میکنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاح ‌پذیر نبود و اصلاح نشد، وارد فاز دیگری نخواهند شد. ممکن است گوشه‌ گیری و سکوت پیشه کنند یا به دنبال کار و زندگی خود بروند. ما پرچم براندازی را برای همیشه در جبهه اصلاح ‌طلبان پایین کشیده‌ایم!!»
من به صداقت آقای محمدرضا خاتمی شکی ندارم اما متأسف هستم که گفتار ايشان را صداقتی ميدانم بدون کياست که ملت و ميهن ما را به بيراهه می کشاند و راه گشای مشکل ميهن و هم ميهنان ما نخواهد بود، همانطور که با سخنان حجت السلام محمد خاتمی که یک شرط شرکت درانتخابات را «آزادی زندانیان سیاسی» عنوان می‌کند. و همچون مصطفی تاجر زاده صراحتا نميگويد « مصطفی تاجر زاده  در انتصابات شرکت نمیکند حتی اگر همه زندانيان سياسی آزاد شوند. »
تجربه هشت سال رياست جمهوری حجت الاسلام محمد خاتمی درس بزرگی بود که چهل ميليون مردم ايران آنراتجربه کرده اند. رئيس جمهوری که با اکثريت آرای مردم ايران انتخاب شد و  مردم با رأی قاطع خود موجوديت حاکم فقيه را زير سؤال بردند، بعد از هشت سال با عنوان اينکه «من فقط يک تدارک چی بودم» به دومين انقلاب و جنبش مردم ايران خط بطلان کشيدند. 
اگر آقای محمد خاتمی خود را واقعا نماينده منتخب مردم ايران ميدانست و باور داشت مردم ايران از اين رو او را به کانديدای ولی فقيه ترجيح داده اند تا از منافع آنها دفاع نمايد. روزی که اسرارقتل های زنجيره فاش گرديد و علاوه بر اينکه رئيس جمهور ايران آگاه بود مأمورين اطلاعاتی که وزيرمسؤل آن منتحب آقای خامنه ای ولی فقيه بود، همه مردم ايران نيز آن را ميدانستند و مطمئن بودند که قتل ها به دستور خامنه ای انجام شده  است. چرا آقای خاتمی که پشتوانه او آرای مردم ايران بود ازموضعی که در اول کشف مجريان قتل های زنجيره ای داشت، عقب نشينی ميکند؟ آيا اين تغيير روش خيانت به آرای مردم ايران نبوده است؟
امروز نيز بعد از هشت سال که استقلال و حاکميت مردم ايران بر زادگاه و ميهن خود مورد تهديد قرار گرفته و احتمال آن هست که ايران مورد حمله قرار گيرد آيا بر همان طبل کوبيدن و همانگونه سخن گفتن را چگونه ميتوان توجيه نمود؟
نگاهی به کارنامه نظام ولايت فقيه از همان روزهای نخست که با نيرو و از خودگذشتگی مردم برسکوی قدرتی تکيه زدند که لياقت و شايستگی آنر نداشتند و متأسفانه علاوه بر باور مردم بدان ها که به سبب سال ها زيستن درنظام های خودکامه وسلطه ديکتاتوری شکل گرفته بود، رهبران نيز چشم بسته در موج جنبش های توده ای مردمی غرق شدند، بدون اينکه به تاريخ توجهی داشته باشند و عمل کرد متوليان دين در گذشته را در نظر گيرند، در کنار آنها قرار گرفتند.
درکدام يک از ادوار تاريخ کشتار های بی دليلی چون حاکميت سی ساله نظام ولايت فقيه در ايران سابقه داشته است؟ حتی تازيان و مغولان نيزچنين نبوده اند. آيا آقايان محمد و محمد رضا خاتمی کشتارهايی را که به فتوای خمينی انجام گرفته فراموش کرده اند؟ هنوز خون های بی گناهانی که در سال 1388 به علت اعتراضات مسالمت آميز برای پاسخ شنيدن درمورد ناديده گرفته شدن آرای خود به دستور و فرمان مستقيم ولی فقيه، سطح خيابان های تهران وشهرستان ها راگلگون کرده است ، رنگ نباخته اند که آقايان خاتمی يکی برطبل آزادی زندانيان سياسی ميزند و ديگری خانه نشينی و دنبال کار خود رفتن را اعلام ميدارد.
شما که درخواست انتخابات آزاد! را برای رسيدن به دموکراسی ميکنيد، و باور دارم که آنرا صادقانه بيان ميداريد، چرا درخواست همه پرسی برای تعيين رژيمی نميکنيد که در آن فضا بر اساس گفته امام خمينی در نوفل لوشاتو ايران متعلق به همه ايرانيان اعم ازشيعه، سنی، زرتشتی، يهودی، مسيحی، اديان و کيش های ديگر و حتی مارکسيست ها، يعنی همه آقوام ملت ايران باشد که بتوانند در فضايی آزاد بدون ترس از شحنه و جلاد که آقای محمد رضا خاتمی آن را وعده ميدهد در آرامش و صلح، برابری و عدالت اجتماعی زندگی کنند. آنها نه تنها به آزادی و برابری نرسيدند، بلکه زادگاه آنها نيز در حال ويرانی وتجاوز بيگانه قرار گرفته است. اگر غير از اين بود هيچ نيروی متجاوز خارجی توان و جرئت آن را نداشت که در انديشه حمله به ميهن ما باشد، زيرا اطمينان داشت که در آن شرايط با ملتی که از ميهن خود دفاع ميکنند روبرو خواهند شد، نه نظامی که مورد نفرت و تنفر مردم قرار دارد.
در آن روز مسلم بدانيد که نه دينی باقی خواهد ماند نه کشوری که اکنون به نام ايران خوانده ميشود.
نوزدهم مهر 1391