Text Box: آيا هنوز نياز به قيم داريم؟

جهان جای خطرناکی است، نه به خاطر وجود افراد ستمگر و ددمنش، 
بلکه به خاطر وجود افرادی که در برابر آنها نمی ايستند (آلبرت انيشتاين)

مدتی است در ايران نيستم، اما با توجه به تظاهرات و از خود گذشتگی های هم ميهنان داخل کشور درخرداد 1388، نميتوانم و نبايد در مورد آنها قضاوت کنم. اما با توجه به عمل کرد خود ما در خارج کشور ميتوانم با اطمينان بگويم »آيا ما هنوز نياز به قيمی داريم که از جانب ما سخن بگويد و برای آينده ما تصميم بگيرد؟«
 بياييم با هم صادق باشيم،  هر وقت ما در مورد زادگاه خود ايران سخن ميگوييم، از افتخارات گذشته، دانشمندان و شاعران ميهن با افتخار حرف ميزنيم وبا سرفرازی ميگوييم که ميهن ما ايران است، با سابقه تاريخی وانسان های فرهيخته ای که به جهان بشريت خدمات شايسته کرده اند. جای ترديدی در اين مورد نيست، اما ما خود برای زادگاه و ميهن خود چه ميکنيم؟
روز دوازدهم بهمن 1357 خمينی هنوز سمت و مقامی در ايران ندارد، با هواپيمای اير فرانس ازپاريس به تهران ميآيد، مستقيما به بهشت زهرا ميرود. و درسخنرانی خود دربهشت زهرا ميگويد: من دولت تعيين ميکنم. من توی دهن اين دولت ميزنم. و پيش از اينکه در زوز دوازدهم فروردين، روز همه پرسی برای نظام آينده کشور انجام شود، در فرمانی که برای نخست وزيری مهندس بازرگان صادر ميکند مينويسد: »با اختيار شرعی ......« شما را به نخست وزيری انتخاب ميکنم. و خطاب به مردم ميگويد: »جمهوری اسلامی نه يک حرف بيش، نه يک حرف کم!«
آقای خامنه ای نيز بنا به پيشنهاد اکبر رفسنجانی  با رأی گروهی هشتاد نفره به عنوان  ولی فقيه مطلق  انتخاب ميشود، و خود را پاسخ گوی هيچ  مقامی نميداند. جنتی را به عنوان رئيس شورای نگهبان منصوب مينمايد که قيموميت مردم را در انتخاب رئيس جمهوری و نمايندگان مردم و حتی شوراهای شهر به عهده بگيرد و اخيرا نيز سپاه پاسداران کانديدای برای نظام پزشکی معرفی ميکند.
 کمتر ازيک سال بعد ازانقلاب 22 بهمن،گروه های مخالف نظام اسلامی درايران وخارج از کشور شکل ميگيرند. تقريبا 33 سال از آنزمان ميگذرد. سازمان ها، اتحاديه ها، گروه های مختلف مخالفين نظام درسراسر جهان پراکنده هستند. از آنزمان تاکنون کرارا کنفرانس ها، نشست ها وجلسات پالتاکی زيادی با هدف همبستگی وسازمان دهی مشترک برای يافتن راه ها و تاکتيک های مختلف مبارزه با نظام خودکامه حاکم تشکيل ميشوند، اما هنوز پس از سال ها نشست وبرخاست، نوشتن قطعنامه وبيانيه ها، امکان يافتن راه مشخص ومعينی برای مبارزه مشترک با نظام حاکم که مورد قبول همه گروه ها باشد تدوين نشده است.
در اين گير و دار کشور ها و سازمان های مختلفی نيز وجود دارند که نقش قيم ملت ايران را از هم اکنون به عهده گرفته و طاهرا در انديشه رهايی کشور ايران از سلطه نظام خودکامه اسلامی، با همياری قدرت های برون مرزی ميباشند. 
دو گروه هستند که بيشترين فعاليت را برای جلب پشتيبانی نمايندگان کشور های متنفذ امريکا، آلمان و فرانسه را مينمايند. حدود دو ماه پيش در نيويورک سميناری زير عنوان »دموکراسی درايران«، با سازمان دهی شهردار سابق نيويورک رودی جوليانی با شرکت مريم رجوی تشکيل ميشود. جوليانی ضمن سخنرانی خود کرارا به مريم رجوی که در نخستين رديف مدعوين نشسته بود اشاره کرده و او را به عنوان رهبری که ميتواند دموکراسی را در ايران مستقر سازد نام ميبرد. اين سمينار با همکاری چندين کميته از نمايندگان احزاب دموکرات و جمهوری خواهان امريکا تشکيل شده بود.
آقای رضا پهلوی نيزاخيرا فعاليت های خودرا افزايش داده، علاوه بر اينکه در مصاحبه ای که با مجری تلويزيون اسراييل داشت ودرخواست ميکند که دولت ايسراييل به او در آزاد سازی ايران کمک کند، سفری نيز به چين نموده است که  احتمالا از دولت چين نيز درخواست همکاری و پشتيبانی کرده است.
هواداران آقای رضا پهلوی در فرانسه نيز قرار است در اواسط ماه مارچ در يک گرد همآيی در پشتيبانی از رضا پهلوی در پاريس به نام »شورای ملی ايرانيان« برگذار نمايند. هدف از برگذاری اين گردهمآيی  جلب همکاری و پشتيبانی دولت فرانسه از رضا پهلوی ميباشد. 
ملاقات رضا پهلوی با مارتين شولتز رئيس آلمانی پارلمان اروپا در چهاردهم ژانويه و بازديد از مجلس عوام بريتانيا مؤيد اين است که رضا پهلوی هر دری را که ممکن است به سوی اوگشوده شود، رد نميکند و به اميد ياری طلبيدن دعوت را می پذيرد.
مردم ايران با عملکرد هر دو گروه سلطنت طلبان و مجاهدين خلق  آشنايی دارند، و هر دو گروه نيز با اطمينان اعلام ميدارند که مردم ايزان  از آنها پشتيبانی خواهند نمود. اما متأسفانه هر دو گروه  پيرو ايدئولوی مربوط به خود هستند که پذيرش آنها  ممکن است برای مردم ايران مشکل باشد. اما نبايد اين حقيقت را  فراموش کنيم در سال 1357 که خمينی رهبری مبارزات مردم ايران را که از سال 1332 شکل گرفته بود تصاحب نمود، و مردم ايران از نقش روحانيون  از اواخر سلطنت سلسله صفويه تا دوران مبارزات ملی کردن صنايع نفت اگاهی داشتند، اما با اين فکر که »اکنون ازشر اين يکی خارج شويم، درمورد ديگری، بعد فکر خواهيم کرد«. به دامی گرفتار شدند که رهايی از آن هنوز بعد ار سی و چهار سال ميسر نشده است. معهذا آنها به عنوان شهروندان ايرانی ميتوانند درصورتی که با شرايط براندازی مسالمت آميز موافق باشند، حق دارند درکنار مردم ايران قرار گيرند.
در برابر اين دو گروه، سازمان ها و گروه های ديگری هستند که پاره ای ازآنها، جبهه ملی، فدائيان اقليت و اکثريت و احتمالا حزب توده که از سابقه فعاليتهای سياسی و مبارزاتی برخوردار ميباشند. و هرکدام آنها احتمالا سازمان بندی و تشکيلات خود را دارند. غير از آنها نيز گروه ها و سازمان های ديگری نيز طی سی و سه سال گذشته با طرز تفکر های مختلف تشکيل شده است، که بطور مسلم دريک موضوع اشتراک نظر فکری دارند: تشکيل زير بنای نظامی که با رأی آزاداکثريت مردم ايران، بدون دخالت شخص يا گروه مشخصی انتخاب شده باشند. بطور مسلم عليزغم خفقان و فضای امنيتی که نظام درسراسر ايران اعمال ميکند، هنوزکسانی هستند که در راه باورهای خود زندانهای سنگين و شکنجه های غير انسانی و اعدام را پديرا هستند و با جان برکف نهادن برای آزادی مردم ايران مبارزه ميکنند، آن ها پيشروان و تصميم گيرندگان اصيل مردم ايران هستند، که مسلما مورد احترام همه شهر وندان ايرانی خواهند بود.
سخنی که ميخواهم مطرح کنم اين است که  چرا وبه چه دليل گروه ها و سازمان های برون مرزی که ميتوانند نقش عمده ای در مبارزات مردم ايران داشته باشند، نتوانسته اند به گرديک محور واقع گرايانه در کنار يکديگر قرار گيرند؟ آيا پس از 33 سال در يوغ ستم بودن منتظر قيمی هستيم که بيايد وبرای ما مجددا تکليف تعيين کند، چگونه فکر کنيم، چگونه راه برويم، چه بپوشيم و چه بخوريم يا بنوشيم و چگونه از منافع ملی خود دفاع کنيم؟ شايد اگر کمی وقت بگذاريم و به تحولات بيست ساله گذشته توجه کنيم، خواهيم ديد که با روش های مسالمت حويانه تغييرات، عمده ای در کشورهای زير ستم جهان به وقوع پيوسته که ميتوانند رول مدلی برای ما باشند. تغيير نظام  آپارتايد افريقای جنوبی، تغيير نظام کمونيستی لهستان که با اعتصاب در کارگاه های کشتی سازی لنين آغاز گرديد که گسترش آن منجر به کناره گيری رئيس جمهور حزب کمونيست و جانشينی لخ والاسای در سال 1990 بود. و بهار عربی که هنوز در شکوفايی و رويش ميباشند.
اگر امروز نخواهيم و يا به هر دليل نتوانيم برای آينده ميهن و هم ميهنان و فرزندان خود، به اعتقاد های ديگران احترام بگذاريم و با برخورداری ازمنش های واقعا آزاديخواهانه تصميمات مشترکی درچگونگی رهايی ميهن خود اتخاذ  نکنيم قيم ديگری از راه خواهد رسيد. اين را بپذيريم که : فردا ممکن است خيلی دير باشد.
شانزدهم اسفند هزار سيصد نود يک