Text Box: هم ميهن: آذربايجان افتخار ما و پيشقراول دفاع از ميهن

 امین موحدی 

آنچه که در این چند روزس از زلزله آذربايجان در رسانه‌ های فارسی‌ زبان خارج کشور شاهد آن بوده‌ایم، گواه این مدعا است که آذربایجان تنها نیست، تمام مردم ایران در سوگ هموطنان‌ خود در آذربایجان می‌گریند و سوگوارند. مام میهن «ایران عزیز» آذربایجان را تنها نگذاشت همه ایران سوگوار فرزندان سهند و سبلان خویش هستند
بر خلاف تمام آن‌ روزها که آذربایجان می‌خروشید و فرزندان قهرمان آن چون ستارخان و بابک و باکری و خروش خیل لشکریان آذری لرزه بر اندام هر متجاوز خارجی‌ می‌انداخت و مستبدین داخلی‌ از هراس فرزندان سر سبز وطن لحظه ای‌ آرامش نداشتند امروز آذربایجان می نالد و مویه می‌کند.

سال ها بود که آذربایجان غریبانه مي‌گريست. سال‌ها بود که دردمردم آذربایجان به فراموش ‌خانه سپرده شده بود.

آن‌ روز که به دلیل فعالیت‌های هسته ای‌ رژیم در آذربایجان هزاران نفر به مرگ خاموش و ابتلا به بیماری سرطان جان باختند و هنوز هم می‌بازند، فریاد ما را کسی‌ نشنید ما آنروز فریاد زدیم که ببييد چه بر سر مردم مظلوم آذربایجان می‌آید و رژیم اسلامی نسبت به سرنوشت میلیون ‌ها ايراني در آذربایجان بی‌تفاوت است اما پاسخی که شنیدیم زندان و شکنجه بود و تنهايي! وقتي‌که سرکوب‌گران رژيم اسلامي در خرداد سال ۱۳۸۵مردم آذربايجان را به‌خاک و خون کشيد، حتی از یک اطلاعیه تسلیت نیز در حق آنها دریغ شد، گناه آنها چه بود؟ آن‌روز باز هم سهم ما از این فریاد زندان بود و تنهايي و دیگر هیچ!

چرا شرح دلاوری و شجاعت آنها که در خرداد سال ۱۳۸۵ فریاد مرگ بر استبداد سر داده بودند نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه خیل سایت‌های ایرانی آزادی ‌خواه و مخالف رژیم! عامدانه هر آنچه که در آذربایجان مي گذشت را پنهان کردند؟

آنروز سایت ‌ها و رسانه‌ های خارج کشور آنها را بایکوت کردند و امروز رسانه‌های رژیم اسلامی!
تنها گناه آنها در آن روز اتهام بی پایه و اساس تجزیه‌ طلبی بود و گویا مرگ بر استبدادشان بوي تجزیه طلبانه مي‌داد!

اگر آذربایجانی تجزیه‌ طلب بود که بابک و ستارخان و باکری‌ هایش در دفاع از آزادی و حفظ تمامیت ارضی ٔایران، پیشتاز نمی‌شدند و همه جان ‌های لشگر ۳۱ عاشورا، فدای همه ایران نمی‌شد. در خرداد ۱۳۸۵ درد آورتر از توهین به زبان مردم آذربایجان و کشتار معترضین به آن، اتهامی بود که به آنها زده شد «تجزیه طلبی» بود!
سال ‌ها گذشت تا اینکه عروس آذربایجان به زیر آفتاب جهل و دروغ رژیم اسلامی حاکم بر ایران سوخت و خاکستر شد، دریاچه اورمیه هنوز هم می‌سوزد و دریغ از قطره آبی.

سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم

در حالی‌که آذربایجان از داغ عروس در حال مرگ خویش به خود می‌ پیچيد، ناگهان زمین هم لرزيد وجان صدها نفر راگرفت و هزاران نفر را بی ‌خانمان کرد و باز دریغ از یک تسلیت و اين‌ بار از سوی رژيم حاکم بر ايران!
این‌بار ملت ایران، مظلومیت هموطنان ‌شان را به خوبی‌ لمس کرده و شریک غم آنها شده و رسانه‌ های فارسی زبان خارج کشور هر آنچه که در توان‌ شان بود و هست برای رسانیدن فریاد مظلومیت آذربایجان به گوش جهانیان به کار بستند و مرهمی بر زخم‌های آنها شدند.

وقتی‌ که زمین لرزید، وقتی‌ که کسی‌ به یاری کودک زیرآوار مانده نشتافت، وجدان‌ های بیدار تنها یاری گر آنها شدند و چنین شد که دیگر آذربایجان غریب و تنها نبود و بعد از این هرگز تنها نخواهد ماند.
 تو گویی آذربایجان در عین قهرمانی محکوم به مظلومیت نیز بود، سر و سینه سپر کردن فرزندان آذری برای بزرگی‌ و پاسداری از میهن چه زود فراموش می‌شد اما اتهامی بی‌پایه و طعنه‌ های درد آور چقدر دیر می‌پاییدند؟!

گر سنگ فتنه بارد، فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید، جان منش نشانه
بیشتر از تیرهای بلا، طعنه‌های دوستان می‌کشت مارا 

ناله‌های امروز مردم مظلوم آذربایجان از جنس همان ناله ‌هایی‌ است که سال‌ ها است به گوش می‌رسد، اما امروز دیگر دیروز نیست امروز مظلومیت «قهرمانان دیروز» بر همه روشن و آشکار شده است. گر چه از داغ لاله می‌سوزیم ... ليک، ما همان سرفراز دیروزیم

حاکمان ضّد بشری رژیم اسلامی که حیات ننگین خود را در پراکندن بذر نفرت و جدایی‌ می‌دیدند، آن دم که دریافتند آذربایجان، فریب آنها را نخورده و در دام شوم آنها نیفتاده، شمشیر را از رو بستند، دیروز در قبال خشکیدن دریاچه ارومیه با بی ‌تفاوتی آشکار، دشمنی خود را با مردم آذربایجان نشان دادند و امروز در قبال زلزله خانمان ‌سوزی که جان صدها انسان را گرفت و هزاران نفر را بی خانمان نمود، مهر سکوت بر لب زده و‌حتی در نجات مصدومین و اسکان زلزله زدگان تعلل و کوتاهی می‌کنند.

سال‌ها بود که رسانه ‌های استیجاری به نام تجزیه طلب و با کمک مستقیم رژیم هر صدایی در آذربایجان رابه خود نسبت میداد تا ملت یکپارچه ایران را نسبت به هموطنان آذری خود بد بین نمایند و در انعکاس فریاد آنها که همانا فریاد ایران بود و هست اخلال ایجاد کنند.

اما اینک پس از همه این سال‌ها آذربایجان اگر چه تنها و مظلوم، اما ایستاد و نه در مقابل استبداد سر خم کرد و نه در برابر عمله ‌های اجير شده رژيم که چون جغد، آواز جدايي سر می ‌دادند.
آذربایجان ایستاد، هربار هم که افتاد سر فراز تر از قبل از جا برخاست، اینک نیز گرچه داغ ‌دار عروس خویش است، گر چه داغ ‌دار زنان و مردان وکودکان زیر آوار مانده خویش است اما دیگر هیچ گوشی بر ناله‌ هایش بسته و هیچ چشمي بر خرابه‌ هایش بی اشک نیست.

آنچه که در این چند روز در عرصه رسانه‌های فارسی‌ زبان خارج کشور شاهد آن بودیم گواه این مدعاست که آذربایجان دیگر تنها نیست، تمام مردم ایران در سوگ هموطنانشان در آذربایجان می‌گریند و سوگوارند. مام میهن، ایران عزیز آذربایجان را تنها نگذاشت همه ایران سوگوار فرزندان سهند و سبلان خویش است.
 به زیر زلف دوتا چون گذر کنی‌ بینی‌    که از یمین و یسارت چه سوگوارانند

دیر نخواهد بود که بی‌ تفاوتی‌ رژیم در قبال خانه‌های آوار شده بر سر مردم آذربایجان، چون آواری بر سر خود رژیم فرو ریزد و امواج خشم ملت ایران به جای امواج دریاچه ارومیه شلاق بر صورت سردمداران رژیم به غایت ضّد ایرانی و ضّد بشری اسلامي می زند.