Text Box: انقلابی که به پيری رسيده است

نویسنده علی امیری استاد دانشگاه ابن سینای کابل
از انقلاب اسلامی به رهبری آیت‌الله خمینی در ایران، سی و سه ‌سال میگذرد. عدد سی و سه مانند عدد هفت و ده و دوازده معنای رمزی و سمبلیک دارد.
سی و سه رمزجوانی و اقتدار است. درکتاب مقدس آمده است که مسیح درسی
و سه سالگی به صلیب کشیده شد، یعنی در اوج توانایی و نیرومندی. اما انقلاب اسلامی ایران درسن سی وسه سالی که میباید در اوج اقتدار و جوانی‌ باشد، پیر و فرتوت شده است. این پیری ‌یقین دلایلی دارد. در این‌ نوشتار من می‌ کوشم که مروری داشته باشیم بردلایل این پیری زودرس. پیش از آن باید يادآوری کنم که چرا این انقلاب را پیر می‌خوانیم؟
 
ایران درمیان کشوهای منطقه دارای بهترین نیروی انسانی است، امکانات و منابع
طبیعی آن جزو بهترین ‌ها در دنیا ميباشد و در کنار این دو  موهبت از موقعيت ژئو
پولتیک استثنایی نیز برخوردار بوده و کشوری کهنسال و با فرهنگ است و مردم مستعد و فرهنگ‌ پذیری دارد. با این‌حال اکنون ایران غرق درفساد مالی است و در کنار یمن و الجزایر پایین‌ ترین رتبه را از حیث شفافیت مالی در خاور میانه و شمال آفریقا دارد.

اوضاع اقتصادی‌ آن آشفته و نابسامان است ودولت رانتی و مصرفی، با قبضه‌ کردن هشتاد درصد امکانات جامعه، توان هرگونه تحرک وطبعا نشاط و پویایی را از جامعه سلب کرده است.
شمار بسياری از مقامات ارشدی که اینک درجمهوری اسلامی ازمبارزه با فرهنگ 
سرمایه ‌داری و لیبرال ‌دموکراسی غرب سخن میگویند، بدان معنااست که انقلاب
اسلامی بیستر حالت دفاعی دارد تا تهاجمی. جمهوری اسلامی با شعار »صادر
کردن انقلاب« آغاز کرد اما زود به » وارد کردن اصلاحات رسید« واینک اصلا معلوم نیست که جمهوی اسلامی چه متاعی برای عرضه به بازارسیاست منظقه دارد
وچه چیز را باید ازدیگران بگیرد. انقلاب اسلامی در مرزهای ایران محدود مانده و نظام سیاسی برآمده ازدل آن هیچ جذابیتی برای گروههای تحول طلب در جهان اسلام ندارد. در دو سال گذشته تمام بوق وکرنای جمهوری اسلامی به کار گرفته شد تا القاء کند که جنبش بهارعربی بر الگوی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 استواراست، اما بیم وهراس ازتکراراین تجربه دردرون ایران همچنان سران حکومت را نگران کرده است. علت این عدم اعتماد به نفس و فرسودگی چیست؟ در ذیل به برخی نکات اشاره می‌شود که همزمان هم دلیل این پیری زودرس و هم نشانه‌ های آن می‌باشند.

1- تعصب افراطی، انقلاب اسلامی ایران در برداشتن موانع قوی بوده، اما در ایجاد عقبه ضعیف. انقلاب ‌ها تنها با نابودی دشمنان بد، کامیاب نمیشوند، بلکه با ایجاد دوستان خوب کامیاب می شوند. جمهوری اسلامی با چالش‌ های داخلی، جنگ و چالش‌ های بین‌المللی تاحدودی موفق بوده است، اما در ایجاد یک عقبه‌ انسانی و اجتماعی کارنامه چندان قابل قبولی ندارد. انقلاب اسلامی بشدت افراطی بوده است و با این تعصب افراط گرايی، پشتوانه انسانی خودرا به شدت آسيب رسانده است. انقلاب‌ ها مانند درخت تکامل يافته می مانند، ریشه ‌های آن درژرفای خاک فرو میرود و برگ و بار و سایه و ثمر آن زمین را فرا می‌گیرد. انقلاب اسلامی ایران اما، مانند ماشین حرکت کرده است. رو به پیش رفته است اما در پشت سر خود چیزی باقی نگذاشته است.

آیت الله خمینی جمهوری اسلامی را»شجره‌ طیبه« ميخواند، اگراین سخن درست بود،درشجره‌ طیبه جمهوری اسلامی، هیچ شاخه ای به تنه و هیچ تنه ای بريشه وصل نیست. افردای که درطی سی و سه سال گذشته در جمهوری اسلامی 
مسؤل اداره و کارها بوده‌اند، هیچ کدام حکم تنه و ساقه درخت را نداشته‌اند. بلکه
به مثابه پمب بنزین‌ های کنار جاده بودند که چندی به ماشین جمهوری اسلامی
سوخت رسانده است، آنگاه خود همانجا مانده است و ماشین جمهوری اسلامی
فرسنگ ‌ها راه از آنها دور شده است. فی المثل اولین نخست وزير جمهوری اسلامی همدست امريکا خوانده شد وسال ها درانزوا زندگی کرد وزمانی که برای معالجه به اروپا ميرفت در غربت مرد.
 
اولین رئیس جمهور فرار را بر قرار ترجیح داد. نخست وزیر دوران جنگ هشت ساله اکنون مجازات بدون محاکمه شده و در حبس خانگی به سر می‌برد. رئیس جمهور دوران اصلاحات به کمتر ازآلت دست آمریکا وجاسوسی سی آی ای متهم نیست. اگر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بعد از ترک مسند ریاست جمهوری به »غیر، بیگانه و نامحرم «جمهوری اسلامی  مبدل شدچه دليلی برای آن ميتوان  يافت؟

اکنون ضرب آهنگ روند افراط گرايی شتاب بیشتری گرفته است واحمدی ‌نژاد هنوز
ازمسند خود کنارنرفته است که به انحراف ازخط اصیل ولایت متهم است و از طرف رئیس دفتررهبرجریان انحرافی لقب گرفته است. تنها محمد علی رجایی با کشته شدن، نام نیک خود را برای جمهوری اسلامی حفظ کرد.
 گويی درجمهوری اسلامی دولتمردان یا باید کشته شوند و خوش‌نام و معزز باقی بمانند یا زنده بمانند و در جرگه‌ خائنان و مخالفان در آیند. زنده ماندن و خوش نامی در این جمهوری تقریبا محال شده است. جز اقربا و »آل عبای ولایت« دیگر در این جمهوری کشته‌ بد و زنده‌ خوب کم تر میتوان سراغ یافت.

2- جابجایی اصول انقلاب و اصول قدرت
انقلاب ‌ها به اصول خود زنده هستند. اما الزاما اصول انقلاب، اصول کسانی که در انقلاب به قدرت می ‌رسند نیست. اصول انقلاب همان شعار هایی هستند که انقلابیون در مورد آن‌ ها وفاق و اجماع دارند. در فرانسه سرهای دانتون و روبسپیر به زیر گیوتین رفت اما آزادی، برابری و  عدالت (سه شعار اصلی انقلاب فرانسه) حفظ شد.
 
شعار انقلاب اسلامی ایران »استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی« بود. در سی  سال گذشته این شعارها ضعیف وبی‌رمق شده‌اند. »استقلال« به مخالفت با غرب
تقلیل یافته است.«آزادی» به اباحت وبی‌ بند و باری و لیبرال ‌منشی تأویل ميشود و به مثابه‌ عاملی ضد ارزش آشکارا محکوم می‌شود. «جمهوری» یعنی حاکمیت عامه‌ مردم، سر از ولایت مطلقه فقیه درآورده و اسلا به روایت آن‌ چنان خشن و سخت‌گیرانه‌ فقهی و قشری فروکاسته شد که نه ازعقل بهره دارد و نه با منطق
سازگاری، نه بویی از استدلال برده بود و نه رویی به گفتگو نشان می‌دهد، نه از مهر و مدارا در آن خبری است و نه از انصاف ومروت اثری. بدین ترتیب اصول انقلاب کم‌خون و بی‌ رونق و رمق گردیده و به پیری زودرس دچارشده. به موازات این کم خونی اصول انقلاب، اصول قدرت به تدریج رشد کرد وابزا‌رها و تکنیک‌ های کنترول با دستان جمهوری اسلامی هر روز بيش از روز بیش‌ عادت شده. ولایت فقیه، مطلقه شد، نظارت قانونی تبديل به نظارت استصوابی شده.
 

سانسور آزادی مطبوعات را از بين برده، تفتیش عقاید موجی از اخراج اساتید را از
از دانشگاه‌ ها به دنبال آورد، نظریه پردازان حکومتی درمدح قدرت و ولایت ومذمت
مدارا و مروت، تا توانستند نظریه پردازی و تئوری بافی کردند. بدین ترتيب ايمان
کیمیا شد، معرفت عنقاء مغرب گشت، اخلاص و مروت کبریت احمر گرديد، تملق و
ریا ارزان شد، بازار شید و زرق رونق گرفت و دکان تزویر و ریا پر مشتری شد. زهد 
ریایی جای تقوی را تنگ کرد و جو فروشی وگندم‌ نمایی سکه‌ رایج زمان شد تاریخ سه دهه جمهوری اسلامی بجای آنکه تاریخ بسط اصول انقلاب باشد تاریخ کشف تکنیک ‌های کنترل و ابزارهای سلطه و حذف هر گونه مخالف احتمالی است. 
جمهوری اسلامی در آغاز پيروزی با مجاهدین خلق به دشمنی برخاست، اندکی بعد بساط آبت الله شریعتمداری را برچید، سپس به جدال لیبرال ها رفت، نخست وزیر را به گوشه راند ورئیس جمهوررا فراری داد، دردهه‌ شصت جناح چپ اسلامی را حذف کرد، در دهه هشتاد جنبش اصلاحات را با بد نام کردن آنها از صحنه بیرون کرد و اینک از بطن اصول گرایان نیز جریان انحرافی ظهور کرده است. حذف و اضافه روحانیت نیز از ابتکارات جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی بود که مصباح و جنتی را بر کشید و شریعتمداری و منتظری را فرو کوفت. اصلا این جمهوری اسلامی بود که دین را به یگانه عامل ترقی اجتماعی بدل کرد و بنا بر این کامیاب ترین دولت تاریخ برای دنیوی‌ کردن دین است. و این همه نه حاصل بسط شعار ها و اصول انقلاب که حاصل کشف ابزار های کنترل کننده و لازمه‌ حفظ قدرت بود. و این بدترین علامت افول و فروپاشی است. 

3- تبدیل شدن فرهنگ به نوحه. یکی از استادان دانشگاه درایران به نام دکتر
نصر الله حکمت، در زمان دولت محمود احمدی نژاد کتابی نوشته است به نام
»زندگی و اندیشه حکیم ابو نصر فارابی« از جمله در آن گفته است که وفتی که
فارابی بغداد را به قصد حلب در شام یا مصر ترک کرد، شبی مخفیانه بر سر مزار
امام حسین در کربلا رفت، روضه خواند، آن هم روضه ای‌ جانسوز، آن گاه شهر را
ترک کرد.
 در مورد فارابی افسانه ‌های بسیار ساخته شده است از جمله اینکه او هفتاد زبان می‌دانسته است و در موسیقی چنان مهارت داشته است که در آنی آدمی را هم می ‌گریانيده و هم می‌خندانده است و  آنگاه با آهنگی همگان را به آغوش خواب می‌ سپرده و خود ميرفته  و هیچ کس نمی ‌دانسته است که به کجا؟ اما تا زمانی ‌که فرهنگ به روضه‌ خوانی تقلیل نیافته بود، چنین دروغ مبتذل وابلهانه ای درذهن هیچ ابلهی هم نگذشته بود.

فارابی یونانی مآب ‌ترین فیلسوف دینای اسلام است و از منظر متفکرا ن بعدی
اسلامی اگرنه به چشم بی ‌دینی، همواره به چشم بددینی دیده شده است و از
جمله امام  محمد غزالی او را تکفیر کرده است. او در مورد بقای روح آدمی نظری
دارد که با مبنای اهل شریعت ساز و گار نیست. 
اگر در جمهوری اسلامی نوحه به عنوان شاخص اصلی فرهنگ تبدیل نشده بود، آیا امکان داشت که یک استاد دانشگاه که لقب دکتر را نیز در کنار نام خود بخیه می ‌زند، از مردی به قواره‌ فارابی یک روضه وداع خوان بسازد؟ یکی از اتفاقاتی که درجمهوری اسلامی رخداده است، تبدیل‌ شدن فرهنگ به نوحه است که نه تنها علامت پیری و ناتوانی که بدترین نشانه بیماری نیز است. امروز سرنوشت کهن ‌
سال ترین فرهنگ آسیایی به دست مشتی نوحه‌ خوان و معرکه‌گیر افتاده است. 
به کارگزاران فرهنگی ایران در پیش و پس از انقلاب نظری بیاندازید: حسین
حسن، خدیو جم که کیمیای سعادت امام غزالی را هنگام مأموریت خود به عنوان رایزن فرهنگی ایران در کابل تصحیح کرد. بدیع الزمان فروزان‌ فر، سید حسین نصر،
مهدی محقق، کامگار پارسی، محمود شهابی، فاضل تونی، سید کاظم عصار و
محمد علی فروغی که هرکدام یلی است در حوزه‌ های کاری خویش و خدمات ماندگاری به فرهنگ وزبان پارسی کرده اند. اما هرچه که از زمان انقلاب به دوران کنونی نزدیک و نزدیک ‌تر می شویم لمپنیزم فرهنگی جای کوشش‌ های واقعی فرهنگی را می گیرد. تا جايی که شیخ عباسعلی زنجانی رئیس دانشگاه تهران ميشود و بی استعداد ترين طلبه‌هایی که حوصله درس و طاقت خواندن را ندارند و بالاترین هنر آنها نوحه‌ خوانی و روضه خوانی است، از طریق بند و بست ‌های مافیایی و استخباراتی رایزن و کارگزار فرهنگی جمهوری اسلامی درخارج از کشور ميشوند.

واقعا حیف است که یکی از پر شور ترین خیزش ‌های مردمی در خاورمیانه آهسته
آهسته ميرود که فرجام مأیوس کننده ای به خود بگیرد. اکنون دیگر هیچ کس به
جمهوری اسلامی به چشم غبطه و حسرت نگاه نمی‌کند، بلکه نگاهی هم اگر هست نگاه ترحم و عبرت است. انقلاب اسلامی بی پشتوانه و بی‌ تاریخ شده است. با تعصب های شدید پشتوانه ‌ فکری و تجربی خود را از دست داده است.
ابزار های کنترل و تداوم سلطه را جاگزین اصول انقلاب کرده و با تقلیل داده است.
با فرهنگ روضه‌ خوانی و فال ‌گیری، جامعه را به هبوط معنوی واخلاقی مبتلا کرده
است. این‌ ها همه علامت زوال و انحطاط زودرس وپیری وفرسودگی انقلابی است که ديده گان پراميد ميليون های انسان در سراسر جهان بدان دوخته شده بود.

راستی که این انقلاب چه زود پیر شده است؟